html> شیرین سخن | شهیار قنبری
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

نگو دیره - شهیار قنبری

هنوز ميشه تو چشات خيلی چيزا رو تازه کرد

ميشه با گُرگُر دستای تو خيلی کارا کرد

ميشه تو چشمای تو گم شد و مُرد

ميشه دريا رو به بغض تو سپرد



ميشه با چشم تو رنگا رو شناخت

ميشه بهترين ترانه ها رو ساخت

نگو ديره

من از اين فاصله ها بد جوری گريم می گيره

 

نگو ديره

من از اين بی خودی ها بد جوری گريم می گيره

آره

گریم می گیره



ميشه هر قصيده رو با چشم تو اندازه کرد

ميشه تو چشمای تو قديمی ها رو تازه کرد

همه کاشی کاريا خرابه ها

همه ماشين دوديا مثنويا



ميشه فرياد زد و رفت تا ته دشت

ميشه دريا شد و از خشکی گذشت

نگو ديره

من از اين فاصله ها بد جوری گريم می گيره

 

نگو ديره

من از اين بی خودی ها بد جوری گريم می گيره

آره

گريم ميگيره

 

 

 

  اینجا کلیک کنید.

  نگو دیره/ ستار

 

:: موضوعات مرتبط: آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: شهیار قنبری, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
بوی عیدی - شهیار قنبری

بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی

بوی تند ماهی دودی وسط سفره ­ی نو

بوی یاس جانماز ترمه ­ی مادربزرگ

 

با اینا زمستونو سر می­کنم

با اینا خستگیمو در می­کنم

 

شادی شکستن قلک پول

وحشت کم شدن سکه ­ی عیدی از شمردن زیاد

بوی اسکناس تا نخورده­ ی لای کتاب

 

با اینا زمستونو سر می­کنم

با اینا خستگیمو در می­کنم

 

فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه

شوق یک خیز بلند از روی بته­ های نور

برق کفش جفت شده تو گنجه­ ها

 

با اینا زمستونو سر می­کنم

با اینا خستگیمو در می­کنم

 

عشق یک ستاره ساختن با دولک

ترس ناتموم گذاشتن جریمه­ های عید مدرسه

بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب

 

با اینا زمستونو سر می­کنم

با اینا خستگیمو در می­کنم

 

بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری

شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن

توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی

 

با اینا زمستونو سر می­کنم

با اینا خستگیمو در می­کنم

 

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 بوی عیدی/  فرهاد مهراد

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فصل بهار، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: شهیار قنبری, اشعار شهیار قنبری, تصنیف و ترانه, زمستان
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ