html> شیرین سخن | غزلیات رهی معیری
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

دل دیوانه - رهی معیری

با تو رفتم بی تو باز آمدم، از سر كوی او

دل ديوانه

پنهان كردم در خاكستر غم، آن همه آرزو

دل ديوانه

چه بگويم با من ای دل، چه ها كردی

تو مرا با عشق او، آشنا كردی

پس ازاين زاری مكن، هوس ياری مكن، تو ای ناكام

دل ديوانه

با غم ديرينه ام، به مزار سينه ام، بخواب آرام

دل ديوانه

 

 

  اینجا کلیک کنید.

 دل دیوانه/ مجید اخشابی

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار رهی معیری، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: رهی معیری, اشعار رهی معیری, غزلیات رهی معیری, غزل
the writer : شیرین سخن
ما خود اسیر دام توایم - رهی معیری

مریز دانه که ما خود

اسیر دام توایم

ز صید طایر بی بال و پر

چه می خواهی

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار رهی معیری
:: برچسب‌ها: رهی معیری, اشعار رهی معیری, غزلیات رهی معیری, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
زندگی - رهی معیری

زندگی بر دوش ما

بار گرانی بیش نیست

عمر جاویدان

عذاب جاودانی بیش نیست

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار رهی معیری
:: برچسب‌ها: رهی معیری, اشعار رهی معیری, غزلیات رهی معیری, غزل
the writer : شیرین سخن
شادی کن اگر طالب آسایش خویشی - رهی معیری

دریاب که ایام گل و صبح جوانی

چون برق کند جلوه و چون باد گریزد

شادی کن اگر طالب آسایش خویشی

کآسودگی از خاطر ناشاد گریزد

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار رهی معیری
:: برچسب‌ها: رهی معیری, اشعار رهی معیری, غزلیات رهی معیری, غزل
the writer : شیرین سخن
دیدی که رسوا شد دلم - رهی معیری

ديدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم

ديدی که من با اين دل بی آرزو عاشق شدم

با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم عاشق شدم

ای وای اگر صياد من غافل شود از ياد من قدرم نداند

 

فرياد اگر از کوی خود وز رشته گيسوی خود بازم رهاند

در پيش بی دردان چرا فرياد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با يار صاحب دل کنم

وای به دردی که درمان ندارد

 

فتادم به راهی که پايان ندارد

از گل شنيدم بوی او مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم

 


 

 اینجا کلیک کنید.

 دیدی که رسوا شد دلم/ علیرضا قربانی

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار رهی معیری، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: رهی معیری, اشعار رهی معیری, غزلیات رهی معیری, غزل
the writer : شیرین سخن
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم - رهی معیری

هر چند که در کوی تو مسکین و فقیریم

رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم

خاریم و طربناک تر از باد بهاریم

خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم

 

از نعره مستانه ما چرخ پر آواست

جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم

از ساغر خونین شفق باده ننوشیم

وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم

 

بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند

آیینه صبحیم و غباری نپذیریم

ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم

ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم

 

هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه

روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم

از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم

بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار رهی معیری
:: برچسب‌ها: رهی معیری, اشعار رهی معیری, غزلیات رهی معیری, غزل
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ