![]() |
جمعه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۵ |
ديدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
ديدی که من با اين دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم عاشق شدم
ای وای اگر صياد من غافل شود از ياد من قدرم نداند
فرياد اگر از کوی خود وز رشته گيسوی خود بازم رهاند
در پيش بی دردان چرا فرياد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با يار صاحب دل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پايان ندارد
از گل شنيدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
اینجا کلیک کنید.
دیدی که رسوا شد دلم/ علیرضا قربانی
:: برچسبها: رهی معیری, اشعار رهی معیری, غزلیات رهی معیری, غزل
![]() the writer : شیرین سخن
![]() |