html> شیرین سخن | اشعار فخرالدین عراقی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

جرمم این دان که ز جان دوست‌ترت می‌دارم - فخرالدین عراقی

من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟

نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟

چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟

من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟

 

جرمم این دان که ز جان دوست‌ترت می‌دارم

از پی دوستی تو به بلا افتادم

حاصلم از غم عشق تو نه جز خون جگر

من بیچاره به عشق تو کجا افتادم؟

 

پایمردی کن و از روی کرم دستم گیر

که بشد کار من از دست و ز پا افتادم

تا چه کردم، چه گنه بود، چه افتاد، چه شد؟

چه خطا رفت که در رنج و عنا افتادم؟

 

چند نالم ز عراقی؟ چه کند بیچاره؟

که درین واقعهٔ بد ز قضا افتادم

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فخرالدین عراقی
:: برچسب‌ها: فخرالدین عراقی, اشعار فخرالدین عراقی, غزلیات فخرالدین عراقی, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
ای که از لطف سراسر جانی - فخرالدین عراقی

ای که از لطف سراسر جانی

جان چه باشد؟ که تو صد چندانی

تو چه چیزی؟ چه بلایی؟ چه کسی؟

فتنه‌ای؟ شنقصه‌ای؟ فتانی؟

 

حکمت از چیست روان بر همه کس؟

کیقبادی؟ ملکی؟ خاقانی؟

به دمی زنده کنی صد مرده

عیسیی؟ آب حیاتی؟ جانی؟

 

 

زیبا سازی وبلاگ

(Read more)

 

:: Read more
:: موضوعات مرتبط: اشعار فخرالدین عراقی
:: برچسب‌ها: فخرالدین عراقی, اشعار فخرالدین عراقی, غزلیات فخرالدین عراقی, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
ای لطف تو دستگیر هر رسوایی - فخرالدین عراقی

ای لطف تو دستگیر هر رسوایی

وی عفو تو پرده‌ پوش هر خود رایی

بخشای بدان بنده که اندر همه عمر

جز درگه تو دگر ندارد جایی

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فخرالدین عراقی، اشعار شب قدر، اشعار رمضان
:: برچسب‌ها: فخرالدین عراقی, اشعار فخرالدین عراقی, رباعیات فخرالدین عراقی, رباعی
the writer : شیرین سخن
اسرار خرابات به جز مست نداند - فخرالدین عراقی

در کوی خرابات، کسی را که نیاز است

هشیاری و مستیش همه عین نماز است

آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز

آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است

 

اسرار خرابات به جز مست نداند

هشیار چه داند که درین کوی چه راز است

تا مستی رندان خرابات بدیدم

دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است

 

 

زیبا سازی وبلاگ

(Read more)

 

:: Read more
:: موضوعات مرتبط: اشعار فخرالدین عراقی
:: برچسب‌ها: فخرالدین عراقی, اشعار فخرالدین عراقی, غزلیات فخرالدین عراقی, غزل
the writer : شیرین سخن
یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست - فخرالدین عراقی

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست

یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست

در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن

یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست

 

من رفته از میانه و او در کنار من

با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست

جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید

بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست

 

 

زیبا سازی وبلاگ

(Read more)

 

:: Read more
:: موضوعات مرتبط: اشعار فخرالدین عراقی
:: برچسب‌ها: فخرالدین عراقی, اشعار فخرالدین عراقی, غزلیات فخرالدین عراقی, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد - فخرالدین عراقی

من مست می عشقم هشیار نخواهم شد

وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد

امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه

تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد

 

تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی

در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد

آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری

جز بر در میخانه این بار نخواهم شد

 

از توبه و قرایی بیزار شدم، لیکن

از رندی و قلاشی بیزار نخواهم شد

از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت

وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد

 

چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند

چون غم خورم او باشد غم‌خوار نخواهم شد

تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم

تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد

 

چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم

چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد

تا هست عراقی را در درگه او باری

بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 می عشق/ علی تفرشی

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فخرالدین عراقی، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: فخرالدین عراقی, اشعار فخرالدین عراقی, غزلیات فخرالدین عراقی, غزل
the writer : شیرین سخن
به فصل تابستان چون ببارد به تشنه ای باران - فخر الدین عراقی

در بیابان، به فصل تابستان

          چون ببارد به تشنه ای باران

گرچه یک لحظه زآن بیاساید

      هم به آب اشتیاقش افزاید

 

می بیفزا، چو شوقم افزودی

            روی پنهان مکن، چو بنمودی

باز مخمور عشق را می ده 

      چون مدامم دهی، پیاپی ده

 

تا دگربار مستی آغازم     

        وین غزل را انیس خود سازم

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فخرالدین عراقی، اشعار فصل تابستان
:: برچسب‌ها: فخر الدین عراقی, اشعار فخرالدین عراقی, عشاق نامه فخرالدین عراقی, گزیده اشعار
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ