![]() |
چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۸ |
تــک درخـتی تـیـره بــخـتـم
کــه در ســکــوت صـــحــرا
فریاد من شکسته در گلویم
تــک درخـتی بی پنـاهم
کــه دشــت آرزوهــا
گردید آخِر مزار آرزویم
خشک و بی بارم پس ثمرم کو
آن شــادابی آن بـرگ و بــرم کو
دور از یاران بـی توشــه و بـرگم
همخانه ی محنت همسایه ی مرگم
بـر رخــســارم غـبــار غـم نشسـته
طوفان از من چه شاخه ها شکسته
چو نـهـال زهـرآلـوده هـمـه کـس از من بگریزد
نه کسی با من بنشیند نه کسی با من آمیـزد
گویم غم خود را با خـار بـیابان
در سینه نهفتم اسرار فراوان
در دل شب سکوت صحرا بود غم افزا آه
از تو جدا بگویم ای مه حدیث خود با ماه
اینجا کلیک کنید.
تک درخت/ غلامحسین اشرفی

:: برچسبها: نواب صفوی, اشعار نواب صفوی, تصنیف و ترانه
![]() the writer : شیرین سخن
![]() |















