html> شیرین سخن | آوای هنر
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم - احمد شاملو

دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد

روزگار غریبی‌ است نازنین

 

و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می‌زنند

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

روزگار غریبی‌ است نازنین 

 

و در این بن‌بست کج و پیچ سرما

آتش را به سوخت‌ وار سرود و شعر فروزان می‌ دارند

 

به اندیشیدن خطر مکن

روزگار غریبی‌  است نازنین

آن که بر در می‌کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای بر آن نهان باشد

روزگار غریبی است نازنین

 

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد

آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر با کنده و ساطوری خون آلود

و تبسم را بر لبها جراحی می‌کنند

و ترانه را بر دهان

کباب قناری بر آتش سوسن و یاس

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد

 

ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است

خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

 

 اینجا کلیک کنید.

 بن بست/ داریوش

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار احمد شاملو، اشعار نو، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: احمد شاملو, اشعار احمد شاملو, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را - مولانا (دیوان شمس)

ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را

ای گل در باغ ما پس تو کجایی کجا

سوسن با صد زبان از تو نشانم نداد

گفت رو از من مجو غیر دعا و ثنا

 

سرو اگر سر کشید در قد تو کی رسید

نرگس اگر چشم داشت هیچ ندید او تو را

هر طرفی صف زده مردم و دیو و دده

لیک در این میکده پای ندارند پا

 

از کرمت من به ناز می نگرم در بقا

کی بفریبد شها دولت فانی مرا

بیست هزار آرزو بود مرا پیش از این

در هوس خود نماند هیچ امانی مرا

 

ای که به هنگام درد راحت جانی مرا

وی که به تلخی فقر گنج روانی مرا

سجده کنم من ز جان روی نهم من به خاک

گویم از این ها همه عشق فلانی مرا

 

هر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست

ما به فلک می رویم عزم تماشا که راست

ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم

باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

 

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا

بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

بخت جوان یار ما دادن جان کار ما

قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست

 

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 بیست هزار آرزو/ محسن چاووشی

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار مولانا بلخی، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: مولانا جلال الدین بلخی, مولانا, اشعار مولانا, غزلیات مولانا
the writer : شیرین سخن
ای عاشقان، ای عاشقان، من از کجا، عشق از کجا- مولانا

ای عاشقان، ای عاشقان، من از کجا، عشق از کجا

ای بیدلان، ای بیدلان، من از کجا، عشق از کجا

گشتم خریدار غمت، حیران به بازار غمت

جان داده در کار غمت، من از کجا، عشق از کجا

 

ای مطربان، ای مطربان، بر دف زنید احوال ما

من بیدلم، من بیدلم، من از کجا، عشق از کجا

عشق آمده است از آسمان، تا خود بسوزد بد گمان

عشق است بلای ناگهان، من از کجا، عشق از کجا

 

 

 

  اینجا کلیک کنید.

  من از کجا عشق از کجا/ همایون شجریان

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار مولانا بلخی، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: مولانا جلال الدین بلخی, مولانا, اشعار مولانا, غزلیات مولانا
the writer : شیرین سخن
می زده شب - بیژن ترقی

می زده شب چو زمیکده باز آیم

بر سر کوی تو من به نیاز آیم

دلداده ی رهگذرم

از خود نبود خبرم

 

ای قتنه گرم

شبها سر کوی تو

آشفته چو موی تو

می آیم  تا جویم خانه به خانه

 

مگر از تو نشانه

میخانه به میخانه، پیمانه به پیمانه

راه تو می پویم

این می و مستی بود بی تو بهانه

 

می سوزم شبها با شمع رُخ تو با سوز نهان

می سازم با این آتش دل خود با کاهش جان

تشنه ای به راه سرابم

به لب رسیده جان چو حبابم

 

مستم و خرابم

فارغ از غمم چه نشستی

چرا دل مرا بشکستی

همچو من تو مستی

 

مست از باده ام یا از آن نگه

بر تو عاشقم یا بر روی مه

من بر تو عاشقم

بر تو عاشقم

 

قلب من نشد شاد از عشق تو

داد از عشق تو

 

 اینجا کلیک کنید.

 می زده شب/ مهسا مرعشی  

 

  

 

 اینجا کلیک کنید.    

  دلداده/ دانیال

 

:: موضوعات مرتبط: آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: بیژن ترقی, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
لالایی - افشین مقدم

لالا کن دختر زیبای شبنم

لالا کن روی زانوی شقایق

بخواب تا رنگ بی مهری نبینی

تو بیداریِ که تلخِ حقایق

 

تو مثل التماس من میمونی

که یک شب روی شونه هاش چکیدم

سرم گرم نوازشهای اون بود

که خوابم برد و کوچش رو ندیدم

 

حالا من موندم و یه کُنج خلوت

که از سقفش غریبی چکه کرده

تلاطم های امواج جدایی

زده کاشونمو صد تکه کرده

 

دلم می خواست پس از اون خواب شیرین

دیگه چشمم به دنیا وا نمی شد

میون قلب متروکم نشونی

دیگه از خاطره پیدا نمی شد

 

صدام غمگینه از بس گریه کردم

ازم هیچ اسم و هیچ آوازه ای نیست

نمیپرسه کسی هی در چه حالی

خبر از آشنای تازه ای نیست

 

به پروانه صفت ها گفته بودم

که شمعم میل خاموشی من نیست

پرنده رو درخت هم آشیون کن

حالا وقت فراموشی من نیست

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 لالایی/ علی زند وکیلی

 

:: موضوعات مرتبط: آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: افشین مقدم, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
سرو زیر آب - عباس محمدی

نه آروم میشم از گریه نه یادت میره از یادم

نمیدونم به این دنیا تقاص چی رو پس دادم

بگو پشت کدوم ابری که شب سر در گریبونه

که روز از ترس تنهایی پناه سایه میمونه

 

تنها رفتی و بی تو موجی سرگردانم دریایم باش

دنیا بی تو بی معناست آخِر کجا ماندی برگردی کاش 

بی تو دریا پیش چشمانم مثل رودی جا مانده از دریا

ای تو تنها آرزوی من وقتی با من باشی دنیا زیباست

 

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 سرو زیر آب/ سالار عقیلی

 

:: موضوعات مرتبط: آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: عباس محمدی, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
شب سردی است و من افسرده - سهراب سپهری

شب سردی است و من افسرده

راه دوری است و پایی خسته

تیرگی هست و چراغی مرده

 

می کنم تنها از جاده عبور

دور ماندند زمن آدم ها

سایه ای از سر دیوار گذشت

غمی افزود مرا بر غم ها

 

فکر تاریکی و این ویرانی

بی خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز کند پنهانی

 

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر سحر نزدیک است

هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است

 

خنده ای کو که به دل انگیزم

قطره ای کو که به دریا ریزم

صخره ای کو که بدان آویزم

 

مثل این است که شب نمناک است

دیگران را هم غم هست به دل

غم من لیک غمی غمناک است

 

هر دم این بانگ بر آرم از دل

وای این شب چقدر تاریک است

اندکی صبر سحر نزدیک است

 

 اینجا کلیک کنید.

 سپید و سیاه/ محمد اصفهانی

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار سهراب سپهری، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ