html> کاش می‌‌شد - نیکی‌ فیروزکوهی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

کاش می‌‌شد - نیکی‌ فیروزکوهی

می‌‌شود یک شب خوابید

و صبح با خبر شد

غمها را از یک کنار به دور ریخته اند 

که اگر اشکی هست

 

یا از عمق شادمانی دلی‌ بی‌ درد است

یا از پس به هم رسیدن‌های دور

یا گریه کودکی

که دست بی‌ حواسش بادبادکی را بر باد می‌‌دهد

 

کاش می‌‌شد

یک صبح

کسی‌ زنگ خانه هامان را بزند

بگوید

 

با دست پر آمده ایم

با لبخند

با قلب‌هایی‌ آکنده از عشق‌های واقعی‌

از آنسوی دوست داشتن ها

 

آمده‌ایم بمانیم و هرگز نرویم

هیچکس نمی داند

چقدر جای شادمانی‌های بی‌ سبب

در دل نسل ما خالیست

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار نیکی فیروزکوهی، اشعار نو
:: برچسب‌ها: نیکی‌ فیروزکوهی, اشعار نیکی فیروز کوهی, اشعار نو, شعر نو
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ