html> الا ای برف چه می باری بر این دنیای ناپاکی - ناشناس
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

الا ای برف چه می باری بر این دنیای ناپاکی - ناشناس

الا ای برف

چه می باری بر این دنیای ناپاکی

بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی ست

مبار ای برف

 

تو روح آسمان همراه خود داری

تو پیوندی میان عشق و پروازی

تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهیها

تو که فصل سپیدی را سرآغازی

مبار ای برف

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فصل زمستان، اشعار نو
:: برچسب‌ها: اشعار ناشناس, اشعار نو, شعر نو, برف
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ