html> از نور حرف می زنم - فریدون مشیری
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

از نور حرف می زنم - فریدون مشیری

هر بامداد تا نور مهر می دمد از كوه های دور

من بال می گشایم  چابك تر از نسیم

پیغام صبحدم را

با شعرهای روشن

 

پرواز می دهم

انبوه خفتگان را

با نغمه های شیرین

آواز می دهم

 

از نور حرف می زنم از نور

از جان زنده از نفس تازه از غرور

اما در ازدحام خیابان

گم می شود صدای من و نغمه های من . .

 

گویند این و آن :

خود را از این تكاپوی بیهوده وارهان!

بی حاصل است این همه فریاد

در گوش های كر!

 

دیوانه حرف می زند از نور

با موش های كور!

بیگانه با تمامی این حرف های سرد

من همچنان صبور

 

با عشق، شوق، شور

انبوه خفتگان را

آواز می دهم 

پیغام صبحدم را

 

پرواز می دهم

هر سو كه می روم

در گوش این و آن

حتی در ازدحام خیابان

 

از نور حرف می زنم 

از نور ...

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فریدون مشیری، اشعار نو
:: برچسب‌ها: فریدون مشیری, اشعار فریدون مشیری, اشعار نو, شعر نو
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ