html> چه هوایی چه طلوعی جانم - سهراب سپهری
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

چه هوایی چه طلوعی جانم - سهراب سپهری

چه هوایی چه طلوعی جانم

باید امروز حواسم باشد

که اگر قاصدکی را دیدم

آرزوهایم را

 

بدهم تا برساند به خدا

به خدایی که خودم می دانم

نه خدایی که برایم از خشم

نه خدایی که برایم از قهر

 

نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند

به خدایی که خودم می دانم

به خدایی که دلش پروانه است

و به مرغان مهاجر هر سال راه  را می گوید

 

و به باران گفته است باغها تشنه شدند

و حواسش حتی

به دل نازک شب بو هم هست

که مبادا که ترک بردارد

 

به خدایی که خودم می دانم

چه خدایی

جانم ...

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار سهراب سپهری، اشعار نو
:: برچسب‌ها: سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, اشعار نو, شعر نو
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ