html> پاییز چمدانش را بسته - ناشناس
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

پاییز چمدانش را بسته - ناشناس

پاییز

چمدانش را بسته

انتهای جاده ی آذر

به انتظار نشسته است

 

نگاهش ابری

ردّ پاهایش خیس

و کوله بارش لبریز

از اینهمه برگی

که از درختان تکانده است

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فصل پاییز، اشعار نو
:: برچسب‌ها: اشعار ناشناس, اشعار نو, شعر نو, گزیده اشعار
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ