html> آب آمد و از سر دريا گذشت - سیدعلی صالحی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

آب آمد و از سر دريا گذشت - سیدعلی صالحی

چه بوی خوشی می‌دهد اين جامه‌ی قديمی 

اين پيراهن بنفش

اين همه پروانه‌ی قشنگ در قاب نامه‌ها

اين چند حبه‌ی قند در کُنج روسری

 

قاب عکسی کهنه بر رَف گِل‌اندود بی‌آينه

و جستجوی خط و خبری خاموش در ورق‌ پاره‌های بی‌نشان

که گمان کرده بودم باد آن همه را با خود برده است

ديدی، ديدی

 

شبی در حرف و حديث مبهم بی‌ فردا گُمت کردم

ديدی

در آن دقايق دير باور پُر گريه گُمت کردم

ديدی

آب آمد و از سر دريا گذشت و تو نيامدی 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار سیدعلی صالحی، اشعار نو
:: برچسب‌ها: سیدعلی صالحی, اشعار سیدعلی صالحی, اشعار نو, شعر نو
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ