html> تشويش مرگ - فریدون مشیری
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

تشويش مرگ - فریدون مشیری

آدمی هم مثل برگ

می تواند زيست بی تشويش مرگ

گر ندارد همچو او آغوش مهر باد را

می تواند يافت لطف

هر چه بادا باد را

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فریدون مشیری، اشعار فصل پاییز، اشعار نو
:: برچسب‌ها: فریدون مشیری, اشعار فریدون مشیری, اشعار نو, گزیده اشعار
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ