html> مقصدی بی پایان - افشین یداللهی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

مقصدی بی پایان - افشین یداللهی

نیمه جانی بر کف

کوله باری بر دوش

مقصدی بی پایان

قرن ها پشت افق

سحری سرگردان

که در آن آتش کم نور نگاهی تنها

سینه ی ساکت صحرای سحرگاهی را

مثل یک آینه رو به برهوت

پی سوسوی نگاهی دیگر

بی ثمر می کاود

 

وحشتی بیگانه در سراپای وجود

لذتی پر آشوب پای محراب سجود

در دل ویرانی آخرین دلخوشی ام

چشم ویرانگر توست

خسته از جنگیدن

آخرین فرصت صلح

عشق عصیانگر توست

 

کاش غیر از من و تو

هیچ کس باخبر از ما نشود

نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز

نوبت بازی دنیا نشود

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی، اشعار نو
:: برچسب‌ها: افشین یداللهی, اشعار افشین یداللهی, اشعار نو, شعر نو
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ