html> حکایت باران بی امان است - شمس لنگرودی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

حکایت باران بی امان است - شمس لنگرودی

حکایت باران بی امان است

این گونه که من

دوستت می‌دارم ...

شوریده وار و پریشان باریدن

 

بر خزه ها و خیزاب‌ها

به بیراهه و راه‌ها تاختن

بی‌ تاب  بی‌ قرار

دریایی  جستن

 

و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن

و تو را به یاد آوردن

حکایت بارانی بی قرار است

این گونه که من دوستت می‌دارم ...

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار شمس لنگرودی، اشعار نو
:: برچسب‌ها: شمس لنگرودی, اشعار شمس لنگرودی, اشعار نو, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ