html> روز من شب شد و آن ماه به راهی نگذشت- هلالی جغتایی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

روز من شب شد و آن ماه به راهی نگذشت- هلالی جغتایی

روز من شب شد و آن ماه به راهی نگذشت

این چه عمری‌ست که سالی شد و ماهی نگذشت

ذوق آن جلوه مرا کشت که وی از سر ناز

آمد و گاه گذشت از من و گاهی نگذشت

 

عمر بگذشت و همان روز سیه در پیش‌ست

در همه عمر چنین روز سیاهی نگذشت

قصهٔ شهر دل و لشکر اندوه مپرس

که از آن عرصه به این ظلم سپاهی نگذشت

 

نگذشت آن مه و زارست هلالی به رهش

حال درویش خراب‌ست که شاهی نگذشت

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار هلالی جغتایی
:: برچسب‌ها: هلالی جغتایی, اشعار هلالی جغتایی, غزلیات هلالی جغتایی, غزل
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ