html> شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال - سهراب سپهری
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال - سهراب سپهری

شب بود و ماه و اختر و شمع و من و خیال

خواب از سرم به نغمه ی مرغی پریده بود 

در گوشه اتاق فرو رفته در سکوت

رؤیای عمر رفته مرا پیش دیده بود 

 

در عالم خیال به چشم آیدم پدر

کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود 

موی سیاه او شده بود اندکی سپید

گفتی سپیده از افق شب دمیده بود 

 

از خود برون شدم به تماشای روی او

کی لذت وصال بدین حد رسیده بود؟ 

دستی کشید بر سر و رویم به لطف و مهر

یکسال می گذشت و پسر را ندیده بود 

 

یاد آمدم که در دل شب ها هزار بار

دست نوازشم به سر و رو کشیده بود 

چون محو شد خیال پدر از نظر مرا

اشکی به روی گونه زردم چکیده بود

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار سهراب سپهری، اشعار نو
:: برچسب‌ها: سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, اشعار نو, شعر نو
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ