html> رقص باید که عجین با دف و سرنا بشود - امیر توانا املشی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

رقص باید که عجین با دف و سرنا بشود - امیر توانا املشی

رقص باید که عجین با دف و سرنا بشود

باده خوب است به اندازه مهیا بشود

داده ام دخترکان سیب بریزند به حوض

گفته ام تا همه جا هلهله برپا بشود

 

شاعران با غزل نیمه تمام آمده اند

دامنت را بتکان قافیه پیدا بشود

روسری سر کن و نگذار میان من و باد

سر آشفتگی موی تو دعوا بشود

 

هیچکس راهی میخانه نخواهد شد اگر

راز سکر آور چشمان تو افشا بشود

بلخ تا قونیه از چلچله پر خواهد شد

قدر یک ثانیه آغوشت اگر وا بشود

 

حیف ! یک کوه مذابی و کماکان باید

عشوه هایت فقط از دور تماشا بشود

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار نو
:: برچسب‌ها: امیر توانا املشی, اشعار امیر توانا املشی, اشعار نو, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ