html> اسفند آمد - فاطمه صابری نیا
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

اسفند آمد - فاطمه صابری نیا

اسفند آمد

و در جیب هایش بوی بهار بود و کمی غم

از گذر ناگزیر عمر

در جیب جلیقه اش حبه قند هایی بود تا کام

 

سال کهنه را شیرین کند

که نگیرد دلش از رفتن که سهم همه است

آدم ها  ماه ها  سال ها

در جیب کُتش کمی شادی بود، کمی امید، کمی عشق

 

آجیل مخلوط هر سال

اسفند آمد

و بر لبانش لبخند‌ گنگی بود

طفلکی این اسفند را همه بی محلی می کنند

 

آنقدر دلش می گیرد که نگو

اما نجابتی ذاتی دارد به رویش نمی آورد

و فقط  لبخند می زند

و متواضعانه سفره هفت سین می چیند

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فصل زمستان، اشعار نو
:: برچسب‌ها: فاطمه صابری نیا, اشعار فاطمه صابری نیا, اشعار نو, گزیده اشعار
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ