html> تا شدم بی خبر از خویش - فروغی بسطامی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

تا شدم بی خبر از خویش - فروغی بسطامی

تا شدم بی خبر از خویش

خبرها دارم

بی خبر شو که خبرهاست

در این بی خبری

تا شدم بی‌ اثر از ناله

اثرها دیدم

بی اثر شو که اثرهاست

در این بی اثری

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فروغی بسطامی
:: برچسب‌ها: فروغی بسطامی, اشعار فروغی بسطامی, غزلیات فروغی بسطامی, غزل
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ