html> زندگینامه نیما یوشیج
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

زندگینامه نیما یوشیج

علی اسفندیاری متخلص به نیما در  آبان سال ۱۲۷۶ هجری شمسی در

روستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور بدنیا آمد

وی شاعر معاصر ایرانی و بنیانگذار شعر نوین و ملقب به

پدر شعر نو فارسی است

 

پدرش ابراهیم‌ خان اِعظام‌ السلطنه متعلق به خانواده‌ای قدیمی در مازندران بود

و به کشاورزی و گله‌ داری مشغول بود

 

نیما یوشیج با مجموعه ی تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود

در فضای راکد شعر ایران انقلابی بپا کرد

 

 نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید

شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود

 

بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر اشعار نیما را نمادین می‌دانند

و او را همپایه ی شاعران سمبولیست بنام جهان می‌دانند

 

نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام  روجا چاپ شده‌ است

 

خاندان اسفندیاری از خاندان‌های معروف ایران و نور استان مازندران در

دوره ی قاجار و پهلوی است که نسب ایشان به شاخه‌ای از اسپهبدان طبرستان

موسوم به پادوسبانیان می‌ رسد

 

پادوسبانیان سلسله‌ای ساسانی‌ تبار بودند که از حدود سال ۴۰هجری تا

دوران شاه عباس کبیر صفوی بر بخش‌هایی از طبرستان

 مازندران کنونی حکمرانی می‌کردند

 

نیما به اصالت و تبار خود افتخار می‌کرد

شهرآگیم از اجداد پدری نیما و از بزرگان مازندران بود

به دلیل همین علاقه‌مندی به تبارش بود که نام فرزندش را نیز شرآگیم گذاشت

 

پدر نیما  تیراندازی و اسب‌ سواری را به وی آموخت

 

نیما ۱۲ساله بود که به همراه خانواده به تهران رفت و در مدرسه ی عالی

سن لویی مشغول تحصیل شد

 در مدرسه از بچه‌ها کناره‌گیری می‌کرد و به‌ گفته ی خود نیما

با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می‌ کرد

 

وی پس از مدتی با تشویق یکی از معلم‌هایش به نام

نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در

همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن

به سبک خراسانی را شروع کرد

 

نیما شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم قدیمی اش تقدیم کرده است

پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن‌ لویی نیما در

وزارت دارایی مشغول کار شد

 اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد

 

علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد

 نیما نام یکی از اسپهبدان طبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است

 او با همین نام شعرهای خود را امضاء می‌کرد

 در نخستین سال‌های صدور شناسنامه نام وی نیما خان یوشیج ثبت شده‌ است

 

دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف است با توفان‌های سهمگین

سیاسی و اجتماعی در ایران

 نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تأسیس جمهوری سرخ گیلان

روح حساس نیما نمی‌توانست از این توفان‌های اجتماعی بی‌ تأثیر بماند

 

نیما ازنظر سیاسی تفکر چپگرایانه داشت و با نشریه ایران سرخ

یکی از نشریات حزب کمونیست ایران  که برادرش لادبن سردبیر آن بود

 و در رشت چاپ و منتشر می‌شد همکاری قلمی داشت

 

نیما یوشیج در جوانی عاشق دختری شد اما به‌ دلیل اختلاف

مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند

پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد

و می‌خواست با او ازدواج کند

 اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید بنابراین عشق دوم نیز

سرانجام خوبی نیافت

 

سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد

همسر وی عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده ی

نویسنده ی نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود

 حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت فرزند پسری بود

به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی می‌کند

شراگیم در سال ۱۳۲۱ خورشیدی بدنیا آمد

 

یک ماه پس از ازدواج پدرش ابراهیم نوری درگذشت

در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد

وی که در این زمان به‌ دلیل بیکاری خانه‌ نشین شده ‌بود در تنهایی

به سرودن شعر مشغول بود

و به تحول در شعر فارسی می‌اندیشید اما چیزی منتشر نمی‌کرد

 

در سال ۱۳۰۷ خورشیدی محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما

 به بارفروش (بابل کنونی مدرسه بدر) انتقال یافت

نیما نیز با او به این شهر رفت

یک سال بعد آنان به رشت رفتند

 

عالیه در اینجا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش می‌کرد

که چرا درآمدی ندارد

او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا

به امر تدریس مشغول بود

 

نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش

سروده بود در هفته‌ نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند

 این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم

مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت

 

در پاییز سال ۱۳۰۱ شعر ای شب  در روزنامه ی هفتگی نوبهار منتشر شد

 

نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله

مدرسه ی عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌هایی چون

مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت

 

انقلاب نیما با دو شعر ققنوس  و غراب آغاز شد

و او این دو شعر را در مجله ی موسیقی که یک مجله ی دولتی بود منتشر کرد

 

او در ۶۴ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را

که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود با شعرهایش تحول بخشد

 

خانه نیما یوشیج واقع در یوش بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار می‌رسد

این بنا از سوی سازمان میراث فرهنگی به عنوان

اثر ملی ثبت شده‌ است و حفاظت می‌شود

 

این شاعر بزرگ درحالی که به علت سرمای شدید یوش

 به ذات‌ الریه مبتلا شده بودبرای معالجه به تهران آمد

معالجات تأثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت

 و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد

 

سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی

پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند

 

 

خانه ام ابری ست

یکسره روی زمین ابری ست با آن

از فراز گردنه خرُد و خراب و مست

باد می پیچد

یکسره دنیا خراب از اوست

و حواس من 

آی نی زن که ترا آوای نی برده ست دور از  ره کجائی؟

خانه ام ابری ست امّا

ابر بارانش گرفته ست

در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم

من به روی آفتابم

می برم در ساحت دریا نظاره

و همه دنیا خراب و خرُد از بادست

و به ره نی زن که دائم می نوازد نی دراین دنیای ابراندود

راه خود را دارد اندر پیش

 

:: موضوعات مرتبط: زندگینامه شاعران معاصر
:: برچسب‌ها: نیما یوشیج, زندگینامه نیما یوشیج, زندگینامه شاعران معاصر, اشعار نیما یوشیج
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ