html> زندگینامه آنتوان دو سنت اگزوپری
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

زندگینامه آنتوان دو سنت اگزوپری

آنتوان دوسنت اگزوپرى در روز بيست و نهم ژوئن سال ۱۹۰۰ ميلادى

در شهر ليون فرانسه به دنيا آمد و در سى و يكم ماه جولاى

منتهی به فاصله چهل و چهار سال چشم از جهان فرو بست

 

وی در تابستان به دنيا آمد و در تابستان هم از دنيا رفت

وقتى كه او متولد شد تنها شش ماه از قرن بيستم مى گذشت

نام اصلی او  آنتوان ژان باپتيست مارى روژ اگزوپرى بود

اما در خانه او را  تونيو صدا مى زدند

 

والدين  تونيو كوچولو هر دو از تبار اصيل و اشراف زادگان ولايات بودند

و به اعتبار اينكه قوش پرورش مى دادند و پرندگان كوچك را

شكار مى كردند به آنها  قوشى ها مى گفتند

 

سابقه تاريخى اين خانواده به جنگ هاى صليبى مى رسد

اين خانواده در اصل متعلق به منطقه مركزى فرانسه و ناحيه اى

موسوم به  ليموزن بودند

 

در شرح حال اين خانواده چنين آمده كه پدربزرگ پدر آنتوان

همدوش لافائيت در جنگ هاى استقلال آمريكا جنگيده است

به  تونيو كوچولو به خاطر طره تابدارش خورشيد شاه لقب داده بودند!

 

نام پدر اگزوپرى، ژان و نام مادرش، مارى بود

آنها در تاريخ ۸ ژوئن سال ۱۸۹۶ ميلادى با هم ازدواج كردند

 

فرزندان اول و دوم آنها دختر بودند كه به ترتيب نامشان را

مادلن و سيمون گذاشتند

آنتوان فرزند سوم خانواده بود هنگامی که دو سال بیشتر نداشت

يعنى در سال ۱۹۰۲

چهارمين فرزند خانواده كه پسر بود به دنيا آمد و نامش را

فرانسوا گذاشتند و سرانجام پنجمين فرزند خانواده

و سومين نوزاد دختر خانواده در سال ۱۹۰۳ متولد شد

و نامش را گابريل گذاشتند

 

گابريل نور چشم آنتوان بود و بسيار به او علاقه داشت

طولى نكشيد كه مصيبت مرگ پدر خانواده

ضربه بزرگى به آنها وارد ساخت

بدين معنى كه در غروب روز ۱۴ مارس سال ۱۹۰۴

پدر آنتوان اگزوپرى در ايستگاه راه آهن نزديك املاك

خانواده همسرش گرفتار حمله قلبى شد و در حالى كه

تنها چهل و يك سال داشت، فوت كرد

 

در اين زمان هنوز آنتوان چهار سالش تمام نشده بود

مارى مادر جوان و بيوه كه در اين موقع تنها ۲۸ سال داشته

و درآمد ثابتى هم نداشت

با پنج فرزند كوچك روزگار سختى را آغاز كرد

 

آنتوان تحصيلات اوليه را در مدارس نخبه كاتوليك گذراند

در مدرسه بچه ها او را تاتان صدا مى زدند

معروف است كه تاتان قبل از شروع كلاس

براى بار دوم صبحانه مى خورد!

 

وی قصد داشت وارد دانشكده نيروى دريايى شود

ولى در امتحان ورودى موفق نشد و به ناچار

رشته ی مهندسى معمارى را انتخاب كرد

در اوايل دهه بيست ميلادى به هوانوردى روى آورد

و متوجه شد كه اين دقيقاً همان حرفه ی مورد علاقه ی اوست

و تا هنگام مرگ همچنان هوانورد باقى ماند

 

اگزوپرى نخست در غرب آفريقا و سپس در آمريكاى جنوبى

به عنوان بخشى از وظايفش جان خود را به خطر انداخت

تا آنجا كه دوبار دچار سوانح هوايى وخيمى شد

و به طور معجزه آسايی نجات يافت

در يكى از اين دو حادثه نزديك ترين دوستش

مرمو به هلاكت رسيد و او به شدت متاثر شد

 

اگزوپرى اولين امتحان دانشگاهى خود را در ژوئن سال ۱۹۱۶

در سوربن گذراند و تنها دو نفر در آن امتحان قبول شدند

كه يكى از آن دو نفر بود

 

از همان دوران نوجوانى تحمل اش نسبت به ناملايمات محيط

و رفتار شاگردان مدرسه چشمگير بود

شاگردان مدرسه وقتى نمى توانستند او را به خاطر شوق بی حدش

به نوشتن مسخره كنند چيز جديدی پيدا مى كردند كه

معمولاً به شوخى كثيفى ختم مى شد

 

مثلاً دماغش دستمايه خوبى بود آن را به شيپور تشبيه مى كردند

و به او مى گفتند :

 نمى خواهى كمى براى ما شيپور بزنى؟ 

و براى بيشتر اذيت كردن به او مى گفتند :

  وقتى بارون مياد سرت را پايين نگهدار! ممكنه شيپورت خيس بشه!

آنتوان به اين طعنه ها اعتنايى نمى كرد و واكنشى نشان نمى داد

 

اگزوپرى معتقد بود:

  آنچه مرد را زنده نگه مى دارد قدم برداشتن و به جلو رفتن است

حتى اگر به پرتگاه ختم شود پس يك قدم ديگر يك قدم ديگر لازم است

براى قدم هاى ديگر

هميشه قدم هايى براى برداشتن هست فقط بايد به پيش بروى!

 

اگزوپرى واقعاً عاشق كارش بود و اغلب به گفته يكى از

انديشمندان اشاره مى كرد كه : 

اگر كارت را دوست داشته باشی

به پايدارترين شادى هاى زمين دست يافته اى

 

اگزوپرى مى گفت :

هواپيما وسيله است نه هدف

كسى جان خود را براى هواپيما به خطر نمى اندازد

همان طور كه كشاورز تنها براى نفس شخم زدن، شخم نمى زند

هواپيما وسيله اى است براى گريختن از شهرها

 

و اگزوپرى مى گفت …

پرواز كارى مردانه است عظمت حرفه پرواز در اين است كه

مردان را به يكديگر پيوند مى دهد و به ايشان مى آموزد كه

نعمت حقيقى در زندگى داشتن رابطه با انسان ها است

نه تملك اشياى مادى 

 

 اگزوپرى به شدت عاطفى بود

روزى در نامه اى به مادرش نوشت:

  دنيا را گشته ام  روزهاى سختى را گذرانده ام

اما تمام آن سال ها و شادى ها ارزش يك نوازش مادرانه تو را نداشت

 

در سن 21 سالگی به عنوان مکانيک در نيروی هوايی

فرانسه مشغول به کار شد و در طول دو سال خدمت خود

 فن خلبانی و مکانيکی را فرا گرفت چنان که از جمله

هوانوردان خوب و زبردست ارتش فرانسه به شمار می رفت

 

 وی به مدت چندين سال در راههای هوايی

فرانسه- افريقا و فرانسه- امريکای جنوبی پرواز کرد

در سال 1923 پس از پايان خدمت نظام به پاريس بازگشت

و به مشاغل گوناگون پرداخت و در همين زمان بود

که نويسندگی را آغاز کرد

 

در سال 1930 بار ديگر به فرانسه بازگشت و در شهر آگه

که مادر و خواهرش هنوز در آنجا اقامت داشتند عروسی کرد

شهرت نويسنده با انتشار داستان  پرواز شبانه آغاز شد

که با مقدمه‌ای از آندره ژيد در 1931 انتشار يافت

و موفقيت قابل ملاحظه‌ای به دست آورد

 

 حوادث داستان در امريکای جنوبی می گذرد و نمودار

خطرهايی است که خلبان در طی طوفانی سهمگين

 با آن روبرو می گردد و همه کوشش خود را

در راه انجام وظيفه به کار می برد

 

در سال 1939 اثر معروف اگزوپری به نام

 زمين انسان‌ها برای نخستين بار منتشر گرديد

و از طرف فرهنگستان فرانسه موفق به دريافت جايزه شد

 

پس از شكست فرانسه از آلمان در سال ۱۹۴۰

اگزوپرى به نيويورك رفت و در آن شهر بيش از دو سال

به نوشتن مشغول بود اما به هنگام گشايش جبهه دوم

و پياده شدن قوای متفقين در سواحل فرانسه

بار ديگر با درجه سرهنگی نيروی هوايی به فرانسه بازگشت

 

در31 ژوئيه‌ 1944 برای پروازی اکتشافی بر فراز

فرانسه اشغال شده از جزيره کرس در دريای مديترانه

 به پرواز درآمد و پس از آن ديگر هيچگاه ديده نشد

 

دليل سقوط هواپيمايش هيچگاه مشخص نشد

اما در اواخر قرن بيستم و پس از پيدا شدن لاشه هواپيما

 اينطور به نظر می رسد که برخلاف ادعاهای پيشين

او هدف آلمانها واقع نشده است

زيرا اثری از تير بر روی هواپيما ديده نمی شود

و به احتمال زياد سقوط هواپيما به دليل نقص فنی بوده است

 

اگزوپرى در ارتباط با جنگ عقيده جالبى داشت و مى گفت :

نبايد درباره كسانى كه به جنگ مى روند شتاب زده قضاوت كرد

بلكه اول بايد وضع شان را درك نمود

 

 فداكارى هايى كه طرفين جنگ در دفاع از برداشت خود

از حقيقت مى كنند به مراتب از محتواى ايد ئولوژى آنها مهمتر است

 او بر اين اعتقاد بود كه بحث كردن بر سر ايدئولوژى فايده ای ندارد

زيرا می توان ثابت كرد كه همه ايدئولوژى ها درست اند

اما در عين حال مى بينيم كه همه آنها مخالف يكديگرند

 

و اين گونه بحث ها اميد نجات و رستگارى انسان را به يأس تبديل مى كند

در حالى كه آدمى همه جا نيازهاى يكسان دارد

 به همين دليل اگزوپرى به هيچ ايدئولوژى معينى گرايش نداشت

 

وقتى هواپيمايش بر فراز مديترانه ناپديد شد

دوستانش چند صفحه ماشين شده از نوشته هاى

 تيار دوشاردن را در منزلش پيدا كردند

اگزوپرى پيرو مكتب پاسكال بود و هر جا كه می رفت

حتی در سفر كتاب پاسكال را به همراه داشت

 

وی اهميت مذهب را به خوبى درك مى كرد

مذهبى كه در آثارش ديده مى شود از نوع مذهب جنجالى

بدهيبت و چندش آور نيست

 

وی براى دوران كودكى احترام عميقى قائل بود

در سال های اقامتش در نيويورك  1943

كتاب  شازده كوچولو را براى كودكان به رشته تحرير درآورد

ماجراى شازده كوچولو اديبانه و غريب به نظر مى رسد :

 بچه شيطانى است كه از گوشه اى دور در عالم هستى

به خاطرعدم تفاهم با گل سرخ دردسرساز سياره خود را ترك كرده 

 راه غربت ها را در پيش مى گيرد 

به سوى مكان هاى ناشناخته حركت مى كند

و با شتاب به سوى منطق انسان های بالغ

در شش سياره همسايه پيش می رود

 

آدم هايى كه در اين سياره ها زندگى مى كنند

يكى از يكى مضحك تر بوده مايه تمسخر و خنده می باشند

 شازده كوچولو در صحرا فرود مى آيد و با هوانوردى كه

راوى قصه است آشنا مى شود و پيش از آنكه در هواى

 رقيق ناپديد شود درس هاى سودمندى از يك روباه مى گيرد

 

اين كتاب آشكارا نماينده عروج، عزيمت، جدايى و مرگ اگزوپرى است

علاقه اگزوپرى به خلق شازده كوچولو از اينجا ناشى می شد

 

كه مى گفت :

مدت زيادى ميان آدم هاى بزرگ زندگى كرده ام و آنها را

از نزديك ديده ام اما چيز زيادى از آنها ياد نگرفتم

 

شازده کوچولو گفت:

بعضی کارا

بعضی حرفا

بدجور دل آدمو آشوب میکنه

گل گفت مث چی؟

 

شازده کوچولو گفت:

مث وقتی که

میدونی

دلم برات بی‌قراره

و کاری نمیکنی...

 

:: موضوعات مرتبط: زندگینامه شاعران ملل
:: برچسب‌ها: آنتوان دو سنت اگزوپری, زندگینامه شاعران ملل
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ