html> یک بار بی خبر به شبستان من درآ - صائب تبریزی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

یک بار بی خبر به شبستان من درآ - صائب تبریزی

یک بار بی خبر به شبستان من درآ

چون بوی گل نهفته به این انجمن درآ

از دوریت چو شام غریبان گرفته‌ ایم

از در گشاده‌ روی چو صبح وطن درآ

 

مانند شمع جامهٔ فانوس شرم را

بیرون در گذار و به این انجمن درآ

دست و دلم ز دیدنت از کار رفته است

بند قبا گشوده به آغوش من درآ

 

آیینه را ز صحبت طوطی گریز نیست

ای سنگدل به صائب شیرین‌ سخن درآ

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار صائب تبریزی
:: برچسب‌ها: صائب تبریزی, اشعار صائب تبریزی, غزلیات صائب تبریزی, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ