html> عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند - وحید عاملی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند - وحید عاملی

عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند

هر دو از احساس نفرت پُر شدند

دل به چشمان کسی وابسته بود

عقل ازین بچه بازی خسته بود

 

حرف حق با عقل بود، اما چه سود

پیش دل حقانیت مطرح نبود

دل به فکر چشم مشکی فام بود

عقل آگاه از خیال خام بود

 

عقل با او منطقی رفتار کرد

هرچه دل اصرار، عقل انکار کرد

کش مکش ها بینشان شد بیشتر

اختلافی بیشتر از بیشتر

 

عاقبت عقل از سر عاشق پرید

بعد آن چشمان مشکی را ندید

تا به خود آمد بیابان گرد بود

خنده بر لب ازغم این درد بود

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار نو
:: برچسب‌ها: وحید عاملی, اشعار وحید عاملی, اشعار نو, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ