html> بگیر دست مرا تا تب تو را بسرایم - محمدعلی بهمنی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

بگیر دست مرا تا تب تو را بسرایم - محمدعلی بهمنی

بگیر دست مرا تا تب تو را بسرایم

تو را تپنده تر از نبض واژه ها بسرایم

نپرس تازه چه داری

که هر دقیقه

 

که هر آن

بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم

مرا به قلب خود این متن نا نوشته ببر

تا

 

نه از حواشی

از قلب ماجرا بسرایم

زبان دست صمیمی است، ای زبان صمیمی

بخواه از تو

 

ببخشید

از شما بسرایم

سکوت کن که فقط دست ها به حرف درآیند

که از زبان غریبان آشنا بسرایم

 

چه بارها به یقین میرسم که باید از این پس

در این زمانه ی کر، شعر بی صدا بسرایم

چه بارها به خودم گفته ام که

شاعر ساده!

 

چرا، چرا، به هزاران چرا، چرا بسرایم؟

و سال هاست که به خود پاسخی نمی دهم ای دست

که روزی از تو که حس می کنی مرا بسرایم

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار محمدعلی بهمنی
:: برچسب‌ها: محمدعلی بهمنی, اشعار محمدعلی بهمنی, غزلیات محمدعلی بهمنی, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ