html> رؤیای آفتاب - نادر نادرپور
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

رؤیای آفتاب - نادر نادرپور

در جام های کوچک هر برگ 

ابر صبح اشکی فشانده است

لغزان تر از نسیم

شیرین تر از شراب

 

در جام های کوچک چشمان او

هنوز اشکی پدید نیست

جز اشک آفتاب

در پشت شیشه ها  نفسی گرم

 

پیچانه دود صبح خزان را

انگشت نرم باران بر پرده ی بخار

افکنده طرح گنگی از یادهای دور

چون نور آفتاب که تابیده در بلور

 

خورشید تشنه لب

نوشیده جام کوچک هر برگ سبز را

من  تشنه ام هنوز

از جام چشم او

 

یک جرعه آب نیز ننوشیده ام هنوز

باران صبح  کوزه ی بی آب خاک را

پر کرده از شراب

در جام های کوچک چشمان او هنوز

چون آب می درخشد رؤیای آفتاب

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار نادر نادرپور، اشعار فصل پاییز، اشعار نو
:: برچسب‌ها: نادر نادرپور, اشعار نادر نادرپور, اشعار نو, گزیده اشعار
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ