html> گفتم که نه وقت سفرت بود چو رفتی- سلمان ساوجی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

گفتم که نه وقت سفرت بود چو رفتی- سلمان ساوجی

گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود

گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند

گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود

 

گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟

گفتا که فلک بر من بد مهر به کین بود

گفتم که قرین بدت افکند بدین روز

گفتا که مرا بخت بد خویش قرین بود

 

گفتم که بسی جام تعب خوردی ازین پیش

گفتا که شفا در قدح باز پسین بود

گفتم که تو ای عمر مرا زود برفتی

گفتا که فلانی چه کنم عمر همین بود؟

 

گفتم که نه وقت سفرت بود چو رفتی

گفتا که مگر مصلحت وقت درین بود

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار سلمان ساوجی
:: برچسب‌ها: سلمان ساوجی, غزلیات سلمان ساوجی, گزیده اشعار
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ