html> شیرین سخن | تصنیف و ترانه
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

یاور همیشه مؤمن - ایرج جنتی عطائی

 ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن

ای چراغ مهربونی تو شب‌های وحشت من

ای تبلور حقیقت توی لحظه‌های تردید

تو شب و از من گرفتی تو من و دادی به خورشید

 

اگه باشی یا نباشی برای من تکیه‌گاهی

برای من که غریبم تو رفیقی جون‌ پناهی

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری برای من شده عادت

 

ناجی عاطفه ی من شعرم از تو جون گرفته

رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم

قدر اون لحظه نداره که من و دادی نشونم

 

وقتی شب، شب سفر بود توی کوچه‌های وحشت

وقتی هر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت

وقتی هر ثانیه ی شب طپش هراس من بود

وقتی زخم خنجردوست بهترین لباس من بود

 

تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی

برام از روشنی گفتی پرده شب و دریدی

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری برای من شده عادت

 

ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من

به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من

مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشی

اون ور مرز شقایق پشت لحظه‌ها که باشی

 

خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود

تنها دست تو رفیق دست بی‌ریای من بود

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری برای من شده عادت

 

 


 

 اینجا کلیک کنید.

 یاور همیشه مومن/ داریوش اقبالی

 

:: موضوعات مرتبط: آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: ایرج جنتی عطائی, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
طاقت - اردلان سرفراز

طاقتِ من طاقتِ دل طاقتِ سنگ است

غزل پریده رنگ است دلِ ترانه تنگ است

نه در زمین، نه در زمان جای درنگ است

بیا كه وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است

مرا حوصله تنگ است

 

هر كسی همنفسم شد دست آخر قفسم شد

من ساده به خیالم كه همه كار و كسم شد

اون كه عاشقانه خندید، خنده های منو دزدید

پشت پلك مهربونی، خواب یك توطئه می دید

رسیده ام به ناكجا خسته از این حال و هوا

حدیث تن نیست مرا طاقتِ من نیست

 مرا طاقتِ من نیست

 

 

 

  اینجا کلیک کنید.

  طاقت/ داریوش اقبالی

 

:: موضوعات مرتبط: آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: اردلان سرفراز, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
مرا عمری به دنبالت کشاندی - فریدون مشیری

مرا عمری به دنبالت کشاندی

سرانجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس

که سطری هم از این دفتر نخواندی

گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت

پس از مرگم سرشکی هم فشاندی

گذشت از من ولی آخر نگفتی

که بعد از من به امید که ماندی

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 دفتر دل/ همایون شجریان

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فریدون مشیری، اشعار نو، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: فریدون مشیری, اشعار فریدون مشیری, اشعار نو, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
غروب - سیاوش قمیشی

چشمای منتظر به پیچ جاده

دلهره های دل پاک و ساده

پنجره ی باز و غروب پاییز

نم نم بارون تو خیابون خیس

 

یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه

سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده

برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده

 

تو ذهن کوچه های آشنایی

پر شده از پاییز تن طلایی

تو نیستی و وجودم و گرفته

شاخه ی خشک پیچک تنهایی

 

 

 

 اینجا کلیک کنید.

غروب/ سیاوش قمیشی

 

:: موضوعات مرتبط: آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: سیاوش قمیشی, پاییز, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
از من بگذر - تورج نگهبان

غمگین چو پاییزم از من بگذر

شعری غم انگیزم از من بگذر

سر تا به پا عشقم، دردم، سوزم

بگذشته در آتش همچون روزم

 

بگذار ای بی خبر بسوزم 

چون شمعی تا سحر بسوزم

دیگر ای مه به حال خسته بگذارم 

بگذر و با دل شکسته بگذارم

 

بگذر از من تا به سوز دل بسوزم آه  

در غم این عشق بی حاصل بسوزم

بگذر تا در شرار من نسوزی

بی پروا در کنار من نسوزی

 

همچون شمعی به تیره شب ها

می دانی عشق ما ثمر ندارد 

غیر از غم حاصلی دگر ندارد

بگذر زین قصه ی غم افزا

 

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 از من بگذر/ علیرضا قربانی

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار فصل پاییز، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: تورج نگهبان, پاییز, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
مرز در عقل و جنون باریک است - افشین یداللهی

 مرز در عقل و جنون باریک است

 کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

 عشق هم در دل ما سردرگُم

مثل ویرانی و بُهت مردم

 

گیسویت تعزیتی از رؤیا

شب طولانی خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنجیر است

زخم من تشنه تر از شمشیر است

 

مستم از جام تهی حیرانی

باده نوشیده شده پنهانی

عشق تو پشت جنون محو شده

هوشیاریست مگو سهو شده

 

من و رسوایی و این بار گناه

تو و تنهایی و آن چشم سیاه

از من تازه مسلمان بگذر

بگذر از سر پیمان بگذر

 

دین دیوانه بدین عشق تو شد

جاده شک به یقین عشق تو شد

مستم از جام تهی حیرانی

باده نوشیده شده پنهانی

 

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 شب دهم/ علیرضا قربانی 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار افشین یداللهی، اشعار نو، آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: افشین یداللهی, اشعار عاشقانه, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
سنگ قبر آرزو - آرتوش

آسمان چشم او آیینه کیست

آن که چون آیینه با من روبرو بود

درد و نفرین درد و نفرین بر سفر باد

سرنوشت این جدایی دست او بود

 

گریه مگن که سرنوشت

گر مرا از تو جدا کرد

عاقبت دلهای ما

با غم هم آشنا کرد

 

چهره اش آیینه کیست

آن که با من روبرو بود

درد ونفرین بر سفر

این گناه از دست او بود

 

ای شکسته خاطر من

روزگارت شادمان باد

ای درخت پر گل من

نو بهارت ارغوان باد

 

ای دلت خورشید خندان

سینه تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

آنچه کردی با دل من

 

قصه سنگ و سبو بود

من گلی پژمرده بودم

گر تو را صد رنگ و بو بود

ای دلت خورشید خندان

 

سینه تاریک من

سنگ قبر آرزو بود

 

 

 اینجا کلیک کنید.

 سنگ قبر آرزو/ آرتوش

 

 

:: موضوعات مرتبط: آوای هنر، تصنیف و ترانه
:: برچسب‌ها: آرتوش, تصنیف و ترانه
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ