html> دوش سیلاب خیالت می‌گذشت از خاطرم - بیدل دهلوی
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

دوش سیلاب خیالت می‌گذشت از خاطرم - بیدل دهلوی

هرکه آمد سیر یأسی زین‌ گلستان‌ کرد و رفت

گر همه‌ گل‌ بود خون‌ خود به دامان‌ کرد و رفت

غنچه ‌گشتن حاصل جمعیّت این باغ بود

نالهٔ بلبل عبث تخمی پریشان‌ کرد و رفت

 

صبح تا آگاه شد از رسم این ماتم سرا

خندهٔ شادی همان وقف‌ گریبان‌ کرد و رفت

محملی بر شعله‌؛ اشکی توشه‌، آهی راهبر

شمع در شبگیر فرصت طرفه‌ سامان‌ کرد و رفت

 

در هوای زلف مشکین تو هرجا دم زدم

دود آهم عالمی را سنبلستان‌ کرد ورفت

حرص زندانگاه یک عالم امیدم کرده بود

عبرت‌ کم‌ فرصتیها سخت احسان‌ کرد و رفت

 

دوش سیلاب خیالت می‌گذشت از خاطرم

خانه دل بر سر ره بود ویران‌ کرد و رفت

داشت از وحشتگه امکان نگاه عبرتم

آنقدر فرصت‌ که‌ طوف‌ چشم‌ حیران‌ کرد و رفت

 

اخگری بودم نهان در پرده خاکستری

خودنمایی زین لباسم نیز عریان کرد و رفت

فرصتی‌ کو تا کسی فیضی برد زین انجمن

کاغذ آتش‌ زده باری چراغان‌ کرد و رفت

 

وهم می‌ بالد که داد آرزوها دادن است

یاس می‌ نالد که اینجا هیچ نتوان‌ کرد و رفت

این زمان بیدل سراغ دل چه می جویی زما

قطره خونی بود چندین بار توفان‌ کرد و رفت

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار بیدل دهلوی
:: برچسب‌ها: بیدل دهلوی, اشعار بیدل دهلوی, غزلیات بیدل دهلوی, اشعار عاشقانه
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ