html> جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد - عطار
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد - عطار

جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد

رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد

جولانگه جلالت در کوی دل نباشد

جلوه گه جمالت در چشم و جان نگنجد

 

سودای زلف و خالت در هر خیال ناید

اندیشهٔ وصالت جز در گمان نگنجد

در دل چو عشقت آمد سودای جان نماند

در جان چو مهرت افتد عشق روان نگنجد

 

پیغام خستگانت در کوی تو که آرد

کانجا ز عاشقانت باد وزان نگنجد

دل کز تو بوی یابد در گلستان نپوید

جان کز تو رنگ گیرد خود در جهان نگنجد

 

آن دم که عاشقان را نزد تو بار باشد

مسکین کسی که آنجا در آستان نگنجد

بخشای بر غریبی کز عشق می‌نمیرد

وانگه در آشیانت خود یک زمان نگنجد

 

جان داد دل که روزی در کوت جای یابد

نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد

آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید

عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار عطار نیشابوری
:: برچسب‌ها: عطار نیشابوری, عطار, اشعار عطار, غزلیات عطار
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ