![]() |
شنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۵ |
دل از من بردی ای دلبر به فن آهسته، آهسته
تهی کردی مرا از خویشتن آهسته، آهسته
کشی جان را بنزد خود ز تابی کافکنی در دل
بسان آنکه می تابد رسن آهسته، آهسته
ترا مقصود آن باشد که قربان رهت گردم
ربائی دل که گیری جان ز من آهسته، آهسته
چو عشقت دردلم جا کرد و شهر دل گرفت از من
مرا آزاد کرد از بود من آهسته، آهسته
به عشقت دل نهادم زین جهان آسوده گردیدم
گسستم رشته جان را ز تن آهسته، آهسته
ز بس بستم خیال تو تو گشتم پای تا سر من
تو آمد خرده خرده رفت من آهسته، آهسته
سپردم جان و دل نزد تو و خود از میان رفتم
کشیدم پای از کوی تو من آهسته، آهسته
جهان پر شد ز حرف فیض و رندیهای پنهانش
شدم افسانهٔ هر انجمن آهسته، آهسته

:: برچسبها: فیض کاشانی, اشعار فیض کاشانی, غزلیات فیض کاشانی, غزل
![]() the writer : شیرین سخن
![]() |














