![]() |
یکشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۷ |
رقصان میگذرم از آستانه اجبار
شادمانه و شاکر
از بیرون به درون آمدم
از منظر
به نظاره به ناظر
به هیأت گیاهی نه به هیأت پروانه ای
نه به هیأت سنگی نه به هیأت برکه ای
من به هیأت ما زاده شدم
به هیأت پرشکوه انسان
تا در بهار گیاه به تماشای رنگین کمانِ پروانه بنشینم
غرور کوه را دریابم و هیبت دریا را بشنوم
تا شریطه ی خود را بشناسم
و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم
که کارستانی از این دست
از توان درخت و پرنده و صخره و آبشار بیرون است
انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن
توان شنفتن
توان دیدن و گفتن
توان اندوهگین و شادمان شدن
توان خندیدن به وسعت دل
توان گریستن از سُویدای جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه ناک فروتنی
توان جلیلِ به دوش بردن بار امانت
و توان غمناک تحمل تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان
انسان
دشواریِ وظیفه است

:: برچسبها: احمد شاملو, اشعار احمد شاملو, اشعار نو, شعر نو
![]() the writer : شیرین سخن
![]() |














