html> رقصان می گذرم از آستانه اجبار  شادمانه و شاکر - احمد شاملو
من نه آنم
که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد 
یکی گویم و شیرین گویم

"کهفی شیرازی"


من دختر شیرین سخن
دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین
دل آزار
من فلسفه ی عشقم و
اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه
و ادگار
من پنجره ای رو به غزل...
خواجه ی شیراز
تو سخت پر از خشتی و مانند
به دیوار

"زهرا اقبالی"


شاه شمشاد قدان خسرو
شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه
صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من
درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه
شیرین سخنان

"حافظ شیرازی"


گزیده ی اشعار، سخنان ناب، ضرب المثل ها، زندگینامه ی بزرگان، معرفی کتاب، دلنوشته ها به همراه تصویر

رقصان می گذرم از آستانه اجبار  شادمانه و شاکر - احمد شاملو

رقصان میگذرم از آستانه اجبار

شادمانه و شاکر

از بیرون به درون آمدم

از منظر

به نظاره به ناظر

به هیأت گیاهی نه به هیأت پروانه ای

نه به هیأت سنگی نه به هیأت برکه ای

من به هیأت ما زاده شدم

به هیأت پرشکوه انسان

 

تا در بهار گیاه به تماشای رنگین کمانِ پروانه بنشینم

غرور کوه را دریابم و هیبت دریا را بشنوم

تا شریطه ی خود را بشناسم

و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم

که کارستانی از این دست

از توان درخت و پرنده و صخره و آبشار بیرون است

 

انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود

توان دوست داشتن و دوست داشته شدن

توان شنفتن

توان دیدن و گفتن

توان اندوهگین و شادمان شدن

توان خندیدن به وسعت دل

توان گریستن از سُویدای جان

توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شکوه ناک فروتنی

توان جلیلِ به دوش بردن بار امانت

و توان غمناک تحمل تنهایی

 

تنهایی

تنهایی

تنهایی عریان

انسان

دشواریِ وظیفه است

 

 

:: موضوعات مرتبط: اشعار احمد شاملو، اشعار نو
:: برچسب‌ها: احمد شاملو, اشعار احمد شاملو, اشعار نو, شعر نو
the writer : شیرین سخن
 
Latest Title
div style="display:none"> ابزار وبلاگ